لغت نامه دهخدا
به اعتماد وفا نقد عمر صرف مکن
که عنقریب تو بی زر شوی و او بیزار.سعدی.که سالوک این منزلم عنقریب
بد از نیک نادر شناسد غریب.سعدی.تبه گردد آن مملکت عنقریب
کز او خاطرآزرده گردد غریب.سعدی.عنقریب بود که آن سرای و خانه بر سر خداوندش فرودآید و خراب گردد. ( تاریخ قم ص 148 ).
این چنین پرده برانداز که او را دیدم
عنقریب است که رسوای جهانم دارد.میرزا محمدقلی میلی ( از آنندراج ).