علیل

لغت نامه دهخدا

علیل. [ ع َ ] ( ع ص ) بیمار و رنجور. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). ج ، أعِلاّء، عَلیلون ، عَلیلین. ( از تاج العروس ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رنجور. بیمار. ضعیف. ناتوان. درمانده. عاجز از بیماری. دردمند. ( ناظم الاطباء ). || مرد دوباره خوشبوی مالیده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به علیلة شود.

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . ] (ص . ) مریض ، بیمار.

فرهنگ عمید

۱. بیمار، مریض، رنجور، دردمند.
۲. دارای معلولیت: دستش علیل بود.
۳. [مجاز] ناقص، نامفهوم، نارسا.
۴. (قید ) با بیماری و رنج: یک عمر علیل زندگی کرد.

فرهنگ فارسی

بیمار، مری ، رنجور، دردمند
( صفت ) ۱ - مریض بیمار رنجور . ۲ - کسی که بر اثر بیماری و اختلال مزاج بنیه خود را از دست داده .
بیمار و رنجور رنجور بیمار ضعیف ناتوان درمانده عاجز از بیماری دردمند

ویکی واژه

مریض، بیمار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم