عقیدت

لغت نامه دهخدا

عقیدت. [ ع َ دَ ] ( ع اِ ) عقیدة. عقیده. عقیده و پنداشتی.( ناظم الاطباء ). آنچه انسان بدان اعتقاد و یقین دارد. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عقیدة و عقیده شود : اگر بهتر نگریسته بود خبث عقیدت او... مشاهدت افتد. ( کلیله و دمنه ). لاجرم به میامن این نیتهای نیکو و عقیدتهای صافی شعار پادشاهی... جاوید و مخلد گشته است. ( کلیله و دمنه ). و هر کجا که عقیدتها به مودت آراسته گشت اگر در مال و جان با یکدیگر مواسات رود... هنوز از وجوب آن قاصر باشد. ( کلیله و دمنه ).
سر نهادند پیش او بر خاک
کآفرین بر چنان عقیدت پاک.نظامی.
عقیدة. [ ع َدَ ] ( ع اِ ) عقیدةالرجل ؛ دین و مذهب مرد که اعتقاد آن دارد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). گویند له عقیدة حسنة؛ یعنی او راست دینی سالم و بیرون از شک. وعقائد را چیزهایی دانند که نفس اعتقاد در آن قصد شده باشد بدون عمل. عقیدت. عقیده. و رجوع به عقیدت و عقیده شود. || آنچه دل بر آن بسته شده باشد. || ضمیر و دل. ( از اقرب الموارد ). ج ، عَقائد. ( اقرب الموارد ). || حلوا. ( دهار ).

فرهنگ معین

(عَ دَ ) [ ع . عقیدة ] (اِ. ) باور، فکر، آن چه که انسان به آن باور دارد.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آن چه انسان بدان اعتقاد و یقین دارد . ۲ - ایمان دین جمع : عقائد ( عقاید ) .

ویکی واژه

عقیدة
باور، فکر، آن چه که انسان به آن باور دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال چوب فال چوب فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تخمین زمان فال تخمین زمان