عضویت. [ ع ُ وی ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) عضو بودن. کارمند بودن. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عضو شود. عضویة. [ ع َ ض َ وی ی َ ] ( ع ص نسبی ) تأنیث عضوی ، منسوب به عِضاه. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به عضاه و عضاهة و عضوی و عضاهی شود.
فرهنگ معین
(عُ یَّ ) [ ازع . ] (مص جع . ) عضو بودن ، کارمند شدن .