عشرون

لغت نامه دهخدا

عشرون. [ ع ِ ] ( ع عدد، ص ، اِ ) بیست. ( منتهی الارب ) ( دهار ). اسم است مر عدد بیست را،و مذکر و مؤنث در وی یکسان است. ( ناظم الاطباء ). درحال رفع با واو و در حال نصب و جر با یاء می آید، و در حال اضافه جایز است نون آن حذف شود از جهت شباهت به نون جمع، و گفته شود عشرو زید، و عشری زید ( با قلب واو آن به یاء و ادغام دو یاء ). ( از اقرب الموارد ). از اعداد عقود اصلی و ترتیبی است در حالت رفعی ، و در فارسی رعایت این حالت نگردد : اًن یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مائتین ( قرآن 65/8 )؛ اگر از شما بیست تن شکیبا باشند بر دویست تن فائق آیند.
- عشرون ألفاً ؛ بیست هزار. ( دهار ).
عشرون. [ ع ِ ] ( اِخ ) نام جایگاهی است در عینة. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ عمید

بیست، عدد بیست.

فرهنگ فارسی

( اسم ) بیست ( ۲٠ ) ( در عربی در حالت رفعی آید ولی در فارسی این قاعده نکنند )
بیست اسم است مر عدد بیست را و ذکر و مونث در وی یکسان است و در حال اضافه جایز است نون آن حذف شود از جهت شباهت به نون جمع و گفته شود عشر وزید و عشری زید

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عِشْرُونَ: بیست
ریشه کلمه:
عشر (۲۷ بار)

ویکی واژه

عدد بیست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال ارمنی فال ارمنی فال مکعب فال مکعب فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی