عانی

لغت نامه دهخدا

عانی. ( ع ص ) عان. اسیر. بندی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). دستگیر کرده. ( مهذب الاسماء ). یقال رجل عان و قوم عناة و نسوة عَوان. || خون روان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
عانی. ( ص نسبی ) حمار عانی و حمرٌ عانیة، منسوب به ده عانة. ( ناظم الاطباء ). رجوع به عانة شود.

فرهنگ معین

[ ع . عان ] (ص . ) اسیر، بندی .

فرهنگ فارسی

( صفت ) اسیر بندی .
حمارعان و حمر عانیه . منسوب به ده عانه .

ویکی واژه

عان
اسیر، بندی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال سنجش فال سنجش فال اعداد فال اعداد استخاره کن استخاره کن