عاطل. [ طِ ] ( ع ص ) بیکاره. بیهوده. تهی. فارغ : آن دیگر که از پیرایه خردی عاطل نبود. ( کلیله و دمنه ). چون سریر دولت از منصب شاهی خالی و عاطل ماند... دشمن قصد این دیار کند. ( سندبادنامه ص 80 ). || زن بی گردن بند. بی زیور. بی پیرایه. ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ). ج ، عَواطل و عُطَّل. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
(طِ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - بیکار، مهمل . ۲ - بی معنی ، بیهوده . ۳ - بی پیرایه .
فرهنگ عمید
۱. ویژگی آنچه یا آن که به کار گرفته می شود، بیکار. ۲. [قدیمی] بی بهره. ۳. [قدیمی] بدون مسئول یا متصدی. * عاطل وباطل: بیکار، بیهوده.
فرهنگ فارسی
بی پیرایه، بی چی ، بیکار، مهمل، بیهوده ۱ - بیکاره بیهوده . ۲ - بی معنی باطل . ۲ - زن بی گردن بند بی پیرایه جمع عواطل عطل .