لغت نامه دهخدا عادت کردن. [ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خوی گرفتن. معتاد شدن : چشم عادت کرده با دیدار دوست حیف باشد بعد از او بر دیگری.سعدی.
فرهنگ فارسی ( مصدر ) ۱ - خو کردن به چیزی خوگر شدن معتاد شدن. ۲ - معمول گشتن متداول شدن . ۳ - انس گرفتن به الفت گرفتن به .