عابر

لغت نامه دهخدا

عابر. [ ب ِ ] ( ع ص ) عبورکننده و راه گذرنده. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ).
- عابر سبیل ؛ راه گذر. مسافر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به همین ترکیب شود. || با اشک ، گویند رجل عابر و امراءة عابر. ( منتهی الارب ).
عابر. [ ب َ ] ( اِخ ) ابن شالخ بن ارفخشدبن سام بن نوح. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). در لباب الانساب عابربن ارفخشدبن سام بن نوح ، ضبط شده است.

فرهنگ معین

(بِ ) [ ع . ] (اِفا. ) راهگذر، گذرنده . ج . عابرین .

فرهنگ عمید

عبور کننده، گذرنده، رهگذر.

فرهنگ فارسی

عبورکننده، گذرنده، راهگذر
( اسم ) عبور کننده راهگذر جمع عابرین . یا عابر سبیل . رهگذر .
ابن شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح در لباب الانساب عابرین از فخشدین سام بن نوح ضبط شده است .

ویکی واژه

passante
راهگذر، گذرنده.
عابرین.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم