طپانچه

لغت نامه دهخدا

طپانچه. [ طَ چ َ / چ ِ ] ( اِ ) طبانچه. اصلش تپانچه است. سیلی. چک. طپنچه. لطمة. زخم با کف دست. توگوشی. بناغوشی. بناگوشی ( در تداول گناباد ). طماچه :
خان بزاری و بخواری بازگشت
از طپانچه لعل کرده روی و ران.فرخی.گشت بناخن چو پیرهنش مرا روی
شد ز طپانچه مرا چو معجر او بر.مسعودسعد.نرگس او شد ز دیده همچو نیلوفر در آب
وز طپانچه دو رخ من رنگ نیلوفر گرفت.مسعودسعد.از طپانچه گشته رخسارش چو نار و پس بر او
قطره های اشک بر چون دانه های ناردان.وطواط.

فرهنگ معین

(طَ چِ ) (اِ. ) نک تپانچه .

فرهنگ عمید

= تپانچه

فرهنگ فارسی

تپانچه
اصلش تپانچه است سیلی چک
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال شمع فال شمع فال پی ام سی فال پی ام سی