لغت نامه دهخدا
طپان ماده بفتاد و نر برپرید
بیامد همانجا که بد آرمید.اسدی ( گرشاسبنامه ).شب دیده بر سپهر و بر انجم گماشتم
تا خود نظیر نجم کله دوز من کدام
دیدم همه طپان و بی آرام و شوخ چشم
او بازآرمیده و پرشرم و کش خرام.سوزنی.دل اندر برطپان از بهر یارش
چو شب تاریک گشته روزگارش.نظامی.