طنبی

لغت نامه دهخدا

طنبی. [ طَ ن َ / طِ ن َ ] ( اِ ) طنابی. ایوانی که توی ایوان کلان باشد. ( آنندراج ). بادغر. ( صحاح الفرس ). بادغرد. ( صحاح الفرس ) :
به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط
مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبیست.حافظ ( دیوان چ قزوینی ص 45 ).ز اطلس فلکم پرده در طنبیست
زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست. نظام قاری ( دیوان البسه ).به رختخانه قاری خرام و زینت بین
که متکای مهش گرد بالش طنبیست.نظام قاری ( دیوان البسه ).و گلشن سرای ترکان را دو طبقه کرد و طنبی عالی بر دست صفه بزرگ ساز داد. ( تاریخ جدید یزد ). و در باغچه طنبی و بادگیری بساخت و حوض وسیع راست کرد. ( تاریخ جدید یزد ). و چاه خانه و زیر زمین که آب در آن جاری است و طنبی عالی منقش و دور شاهنشین مقابل او کاشی تراشیده و جامه های الوان و بر کنار طنبی توحیدی عربی از گفته مولانا مشارالیه نوشته. ( تاریخ جدید یزد ). و هم متقارب این خانه ، خانه دیگر ساخته و سرابستان و حیاضی و طنبی و آب نرسو باد در آن جاری است. ( تاریخ جدید یزد ).
سنجر کاشی راست :
فتاد برف بخاری سبک برافروزیم
که وقت صحبت شبها و گوشه طنبی است.
طنبی. [ طُ ن ُ ] ( ص نسبی )منسوب به طنب که موضعی است در راه مکه. ( سمعانی ).
طنبی. [ طُ ن ُ ] ( اِخ ) زینب بن ثعلبة عنبری تمیمی طنبی. ابن ابوحاتم گوید: زینب بصری است ولی نزیل طنب در طریق مکه بود، وی از پیامبر ( ص ) روایت کرده است و پسرانش ردحین بن زینب و عدوربن ردحین از وی روایت دارند. ( از انساب سمعانی برگ 372 الف ).

فرهنگ معین

(طِ ) (اِ. ) تالار، اتاق بزرگ .

فرهنگ عمید

اتاق بزرگ، تالار.

فرهنگ فارسی

طنابی: تالار، اطاق بزرگ
( اسم ) ۱ - ایوانی که توی ایوان بزرگتر باشد . ۲ - تالار . ۳ - اطاقی وسیع و مجلل نظیر شاه نشین .
زینب بن ثعلبه عنبری تمیمی طنبی

ویکی واژه

تالار، اتاق بزرگ.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال تاروت فال تاروت فال ورق فال ورق فال تخمین زمان فال تخمین زمان