طمعکار

لغت نامه دهخدا

طمعکار. [ طَ م َ ] ( ص مرکب ) طامع. طماع. حریص :
پیش راه حرص پیری چوب نتواند گذاشت
بیشتر دست طمعکار از عصا گردد بلند.صائب.- امثال :
طمعکار رنگش زرد است .

فرهنگ عمید

طماع، حریص.

فرهنگ فارسی

( صفت ) طماع حریص .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم