ضراط

لغت نامه دهخدا

ضراط. [ ض ُ ] ( ع اِ ) تیز. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). آواز تیز. ( منتهی الارب ). ضِرطه. ضرط. ریحی که به آواز از اسفل شکم برآید. ( غیاث ) ( آنندراج ). بادی که به آواز از مردم جدا شود. باد بُن ِ آدمی. ( دهار ) : و جایگاه وزارت به اصیل روغدی تفویض کرد، او در ابتدا نحّاسی بود در دیوان در جمع صدور و اعیان بی دهشت ضراط و حباق از او روان. ( جهانگشای جوینی ).
ضراط.[ ض ُ ] ( ع مص ) تیز دادن. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). گوز زدن. باد رها کردن از شکم. ( مهذب الاسماء ).
ضراط. [ ض َرْ را ] ( ع ص ) تیزدهنده. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(ضُ ) [ ع . ] (مص ل . ) تیز دادن ، گوزیدن .

فرهنگ عمید

۱. رها کردن باد صدادار از مقعد.
۲. = ضرطه
تیز دهنده.

فرهنگ فارسی

تیز دهنده

ویکی واژه

تیز دادن، گوزیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال ارمنی فال ارمنی فال شمع فال شمع فال تاروت فال تاروت