صلاح

لغت نامه دهخدا

صلاح. [ ص َ ] ( ع اِمص ) نیکی. ضد فساد که تباهی باشد. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ). ضد فساد. ( مهذب الاسماء ). عَبش. عَبَش. ( منتهی الارب ). مصلحت. بسامانی: خداوند داند که مرا در چنین کارها غرضی نیست جز صلاح هر دو جانب نگاه داشتن. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 164 ). بدین لشکر بزرگ که با من است هر کاری بتوان کرد به نیروی ایزد تعالی و لیکن صلاح می جویم. ( تاریخ بیهقی ص 203 ). البته نباید که از شرط عهدنامه چیزی را تغییر و تبدیل افتد که غرض همه صلاح است. ( تاریخ بیهقی ص 211 ). امروز صلاح در آن بود که وی را نشانیده آید. ( تاریخ بیهقی ص 236 ). احمد جواب داد فرمانبردارم و صلاح من امروز و فردا در آن است که خواجه بزرگ بیند. ( تاریخ بیهقی ص 272 ). حق مسلمانی و حق مجاورت ولایت از گردن خویش بیرون کردم آنچه صلاح خود در آن دانید می کنید. ( تاریخ بیهقی ص 355 )

فرهنگ معین

(صَ ) [ ع. ] ۱ - (مص ل. ) نیکی کردن. ۲ - نیک شدن. ۳ - آشتی کردن. ۴ - (اِمص. ) نیکوکاری.

فرهنگ عمید

۱. مصلحت.
۲. نیکوکار شدن.
۳. [مقابلِ فساد] خیر، نیکی.
۴. [قدیمی] نیک شدن، نیکو شدن.

فرهنگ فارسی

ابن مبارک بخاری نقشبندیعارف و نویسنده ایرانی ( قر. ۸ ه. ). وی کتاب [ انیس الطا لبین و عده السالکین فی مناقب خواجه بهائ الدین ] را تالیف کرده ( سال فراغت ۷۸۵ ه.ق. ) نسخه ای از آن در کتابخانه دهخدا موجود است.
آشتی کردن، سازش کردن، آشتی، نیکوشدن، نیکوکارشدن، خیرونیکی، ضدفساد
۱ - ( مصدر ) نیکی کردن مقابل فساد. ۲ - نیک شدن نیکو کار گشتن. ۳ - آشتی کردن. ۴ - ( اسم ) نیکی نیکوکاری مقابل فساد. ۵ - شایستگی سزاواری اهلیت. یا به صلاح باز آمدن. ۱ - بهبود یافتن به شدن. ۲ - اصلاح شدن درست شدن. یا به صلاح باز آوردن. آشتی دادن صلح دادن.
هم دیگر آشتی کردن

فرهنگ اسم ها

اسم: صلاح (پسر) (عربی) (تلفظ: salāh) (فارسی: صلاح) (انگلیسی: salah)
معنی: نیکی، نیکوکاری، شایستگی، شایسته و مناسب بودن امری با در نظر گرفتن پیامدهای آن، مصلحت، درست کاری، ( در قدیم ) سودمند بودن، فایده داشتن، خیر و نیکی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم