شمنده

لغت نامه دهخدا

شمنده. [ ش َ م َ دَ / دِ ] ( نف ) مردم شجاع و دلاور. ( از برهان ) ( آنندراج ). || آشفته شونده. ( فرهنگ فارسی معین ). || پوینده. || بیهوش شده. ( برهان ). بیهوش. ( آنندراج )( انجمن آرا ). || بانگ و غریو برآورنده ( ازتشنگی و گرسنگی ). ( فرهنگ فارسی معین ). || بیم زده. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) :
شمنده مرغ بدان برج برفشاند پر
رمنده رنگ بر آن سنگ برگذارد گام.عنصری.

فرهنگ معین

(شَ مَ دِ ) (ص فا. ) ۱ - رمنده ، ترسنده . ۲ - بیهوش شونده . ۳ - آشفته شونده .
( ~ . ) (ص فا. ) بوینده .

فرهنگ عمید

۱. ترسنده.
۲. رمنده.
۳. بوینده.

ویکی واژه

رمنده، ترسنده.
بیهوش شونده.
آشفته شونده.
بوینده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال تاروت فال تاروت فال کارت فال کارت فال ماهجونگ فال ماهجونگ