شفش

لغت نامه دهخدا

شفش.[ ش َ / ش ُ ] ( اِ ) نی و یا چوبی که ندافان پنبه را بدان زنند و گردآوری کرده جمع نمایند. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ). آن نی که نداف پنبه بدان گرد آورد. ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ) :
زغوته دزد و نوردن نورد و شفش ربان
هزاروپانصد باقی چنو دگر نبود.سوزنی.|| شاخه ٔدرخت. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ). به معنی شاخ درخت ، همانا به ضم اصح است. ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ). || شفشه. شوشه. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به شوشه و شفشه شود. || سرگین خشک. ( ناظم الاطباء ). || نای و نی. || آماسی در دستهای اسب که از خوردن آب زیاد عارض گردد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(شَ ) (اِ. ) نی و چوبی که حلاج پنبه را با آن می زند.
( ~. ) (اِ. ) ۱ - شاخ درخت . ۲ - شوشه ، شفشه .

فرهنگ عمید

۱. نی یا چوب باریکی که حلاج با آن پنبه را می زند.
۲. شاخ درخت.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - شاخ درخت . ۲ - شوشه .

ویکی واژه

نی و چوبی که حلاج پنبه را با آن می‌زند.
شاخ درخت.
شوشه، شفشه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال پی ام سی فال پی ام سی فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال نوستراداموس فال نوستراداموس