سینه چاک. [ ن َ / ن ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از عاشق دلسوخته. ( آنندراج ). دلسوخته. ( فرهنگ فارسی معین ) : حسنش از خط عالمی زیر و زبر دارد هنوز سینه چاکان چون قلم در هر گذر دارد هنوز.صائب ( از آنندراج ).|| آنکه یقه دریده یا تکمه های آن باز کرده باشد و این کار در عزا کنند. ( یادداشت بخط مؤلف ). مصیبت رسیده. ( ناظم الاطباء ). کنایه از مصیبت دیده. ( فرهنگ فارسی معین ). || کسی که سینه وی بر اثر ضربت چاک برداشته. ( فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از رنج دیده ، آزارکشیده. ( فرهنگ فارسی معین ). آزرده. رنج دیده. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
( ~ . ) (ص مر. ) ۱ - کسی که سینة وی بر اثر ضربت چاک برداشته . ۲ - (کن . ) رنج دیده ، آزار کشیده . ۲ - مصیبت دیده . ۳ - دل - سوخته ، عاشق .