سیاس. ( ع اِ ) ج ِ سائس. ( ناظم الاطباء ). سیاس. ( اِ ) سخن چینی. چغلی. ( ناظم الاطباء ). سیاس. [ س َی ْ یا ] ( از ع ، ص ) استاد و ماهر در سیاست. ( یادداشت بخط مؤلف ). کسی که سیاست میکند و حراست مینماید و نیک داوری میکند. ( از ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
(سَ یّ ) [ ازع . ] (ص . ) سیاستمدار.
فرهنگ عمید
۱. کسی که سیاست کند، سیاست مدار. ۲. کسی که خوب داوری کند. ۳. [عامیانه] حیله گر.
فرهنگ فارسی
سیاستمدار، کسی که سیاست کند، داوری خوب کردن سیاستمدار سائس . توضیح سیاس بر وزن صراف از خطاهای فاحش است زیرا نه در کتب لغت است و نه صیغه فعال قیاسی است تا از ماده سیاست بتوان ساخت و بر فرض قیاسی بودن بایستی سواس باشد نه سیاس زیرا از فعل ساس یسوس است و برای تبدیل و ابیائ سبب و مجوزی نیست ولی این کلمه در عهد ما بسیار متداول گردیده . استاد و ماهر در سیاست کسیکه سیاست میکند و حراست مینماید و نیک داوری میکند