سنام. [ س َ] ( ع اِ ) کوهان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کوهان ( شتر ) ج ، اَسْمِنَه. ( مهذب الاسماء ) ( غیاث ) : زمام او طریق او و راهبر سنام او و دست او عصای او.منوچهری ( دیوان ص 83 ).گاویست در آسمان سنامش پروین یک گاو دگر نهفته در زیر زمین چشم خِرَدت گشای ای اهل یقین زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین.خیام.|| رکن. || معظم هر چیزی. || میانه زمین.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). وسط زمین. || شریف قوم. || بلندی و رفعت و شوکت مرد. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
(سَ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) کوهان شتر. ۲ - (ص . ) بزرگ قوم . ۳ - رکن عظیم از هر چیزی .
فرهنگ عمید
۱. کوهان شتر. ۲. رکن معظم هر چیز. ۳. شریف قوم، بزرگ قوم.
فرهنگ فارسی
کوهان شتر، رکن معظم هرچیز، شریف قوم، بزرگ قوم کوهان . یا رکن . یا معظم هر چیزی