سنام

لغت نامه دهخدا

سنام. [ س َ] ( ع اِ ) کوهان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کوهان ( شتر ) ج ، اَسْمِنَه. ( مهذب الاسماء ) ( غیاث ) :
زمام او طریق او و راهبر
سنام او و دست او عصای او.منوچهری ( دیوان ص 83 ).گاویست در آسمان سنامش پروین
یک گاو دگر نهفته در زیر زمین
چشم خِرَدت گشای ای اهل یقین
زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین.خیام.|| رکن. || معظم هر چیزی. || میانه زمین.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). وسط زمین. || شریف قوم. || بلندی و رفعت و شوکت مرد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(سَ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) کوهان شتر. ۲ - (ص . ) بزرگ قوم . ۳ - رکن عظیم از هر چیزی .

فرهنگ عمید

۱. کوهان شتر.
۲. رکن معظم هر چیز.
۳. شریف قوم، بزرگ قوم.

فرهنگ فارسی

کوهان شتر، رکن معظم هرچیز، شریف قوم، بزرگ قوم
کوهان . یا رکن . یا معظم هر چیزی

ویکی واژه

کوهان ش
بزرگ قوم.
رکن عظیم از هر چیزی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال امروز فال امروز فال لنورماند فال لنورماند فال احساس فال احساس