سفاک

لغت نامه دهخدا

سفاک. [ س َ ف ْ فا ] ( ع ص ) خون ریزنده. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). بسیار خونریز. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) : و این سعدالدین فضلی و خطی داشت اما مردی پراکنده افاک و سفاک بود. ( المضاف الی بدیعالزمان ص 10 ). || بلیغ توانا بر سخن. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(سَ فّ ) [ ع . ] (ص . ) خونریز.

فرهنگ عمید

۱. خون ریز، بی رحم.
۲. [قدیمی] بسیارریزنده.

فرهنگ فارسی

بسیارریزنده، خونریز
( صفت ) خونریز .

ویکی واژه

خونریز.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم