سرکوبی

لغت نامه دهخدا

سرکوبی. [ س َ ] ( حامص مرکب ) گوشمال دادن. مغلوب کردن. فرونشاندن شورش : سپاهی به سرکوبی دشمن فرستاده شد.
سرکوبی. [ س َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان اندیکای بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. دارای 170 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

فرهنگ عمید

فروکوفتن دشمن و او را خوار و زبون ساختن.

فرهنگ فارسی

تنبیه سیاست .
ده از دهستان اندیکا بخش قلعه زراس شهرستان اهواز .

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:واپس رانی

ویکی واژه

repressione
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال اوراکل فال اوراکل فال چوب فال چوب فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی