سجام

لغت نامه دهخدا

سجام. [ س َ ] ( اِ ) شجام. و رجوع کنید به سجانیدن ، سجیدن ، سجد، سجن. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).سرمای سخت. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به شجام شود.
سجام. [ س ِ ] ( ع مص ) روان شدن اشک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(سَ ) (اِ. ) سرمای سخت .

فرهنگ عمید

= شجام

فرهنگ فارسی

( اسم ) سرمای سخت .
روان شدن اشک

ویکی واژه

سرمای سخت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لسان الغیب
لسان الغیب
عندلیب
عندلیب
قرین
قرین
کافر همه را به کیش خود پندارد
کافر همه را به کیش خود پندارد