لغت نامه دهخدا
سبکبال. [ س َ ب ُ ] ( ص مرکب ) تیزپر. تیزرو. زودگذر :
چه سان دل را نگه دارد کسی از چشم فتانش
که گیراتر ز شاهین است مژگان سبکبالش.صائب ( از آنندراج ).راهی که مرغ عقل بیک سال می پرد
در یک نفس جنون سبکبال میپرد.ایضاً.
سبکبال. [ س َ ب ُ ] ( ص مرکب ) تیزپر. تیزرو. زودگذر :
چه سان دل را نگه دارد کسی از چشم فتانش
که گیراتر ز شاهین است مژگان سبکبالش.صائب ( از آنندراج ).راهی که مرغ عقل بیک سال می پرد
در یک نفس جنون سبکبال میپرد.ایضاً.
( ~ . ) (ص مر. ) ۱ - پرندة تیزپر. ۲ - فارغ ، آسوده .
۱. پرندۀ تیزپر.
۲. پرندۀ کوچک. * سبک پر.
سبک پر، پرنده تی پر، پرنده کوچک
پرندة تیزپر.
فارغ، آسوده.