ساعتی

لغت نامه دهخدا

ساعتی. [ ع َ ] ( ص نسبی ، ق ) بمیزان ساعت. به نسبت ساعت. بنابه ساعت : آب را در این ده ساعتی میفروشند. گرمابه ها از مشتریان ساعتی پول میگیرند.
ساعتی. [ ع َ ] ( اِ ) قسمی قفل پرده دار.
ساعتی. [ ع َ ] ( ص نسبی ) هر چیز منسوب به ساعت.
- ( بمب ساعتی ؛ بمبی است که چنان تنظیم گردد که در ساعت معینی خود بخود منفجر شود.
ساعتی. [ ع َ ] ( اِخ ) محمد. از شاعران عثمانی در قرن دهم هجری و از مردم آناطولی است. وی بوعظ اشتغال داشت و بعلت طلاقت لسان سخنش مؤثر بود. ولی فعلش باقولش یکی نبود و بعیش و نوش و کثرت اکل مایل بود. اکثر سخنانش هجو و هزل است. ( از قاموس الاعلام ترکی ).

فرهنگ فارسی

۱ - منسوب به ساعت بنا بساعت : [[ اب را این جا ساعتی میفروشند ]] . ۲ - قسمی قفل پرده دار . یا بمب ساعتی بمبی است که چنان تنظیم شود که در ساعت معین خود به خود منفجر شود .
محمد از شاعران عثمانی در قرن دهم هجری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تاروت فال تاروت فال ماهجونگ فال ماهجونگ