سادگی

لغت نامه دهخدا

سادگی. [ دَ / دِ ] ( حامص ) ساده بودن. عاری بودن از نقش و نگار. بی نقشی. || بی آرایشی.بی زیوری. بی زینتی. || آسانی. مقابل دشواری. || خلوص. بی آمیغی. بساطت. || همواری. صافی. || همواری سخت. لغزانی. لغزندگی : بعد از آن برفتیم و بدان زمین [ که مانند نقره بود ] رسیدیم و بدشواری بر آن نمی شایست رفتن از سادگی که بود، جمله سیم خالص بود. ( مجمل التواریخ والقصص ). || بی حیلگی. سلیم دلی. بی مکری. صاف و سادگی. خوش قلبی. خوش جنسی. خوش فطرتی. خوش طینتی. پاک ضمیری. پاک درونی. پاکیزه درونی. صافی ضمیری. مقابل عیاری. || ساده لوحی. گول خوری. خوش باوری. زودباوری. چلمنی. په پگی. پخمگی. ابلهی. احمقی.

فرهنگ معین

(دَ یا دِ ) (حامص . ) ۱ - بدون نقش و نگار. ۲ - خالص و بی غش . ۳ - ساده لوحی ۴ - همواری ، صافی . ۵ - آسانی ، سهولت . ۶ - بدون زینت و زیور.

فرهنگ عمید

۱. ساده و بی پیرایه بودن، بی آلایش بودن.
۲. [مجاز] ساده دلی.

فرهنگ فارسی

۱ - عاری بودن از نقش و نگار بی نقشی مقابل نقش . ۲ - بی آرایشی بی زیوری مقابل زینت و تزیین . ۳ - آسانی سهولت مقابل دشواری . ۴ - بی آمیغی خلوص مقابل اختلاط . ۵ - همواری صافی . ۶ - لغزانی لغزندگی . ۷ - ساده لوحی زود باوری .

ویکی واژه

semplicità
بدون نقش و نگار.
خالص و بی غش.
ساده لوحی
همواری، صافی.
آسانی، سهولت.
بدون زینت و زیور.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم