زرف

لغت نامه دهخدا

زرف. [ زَ ] ( ع مص ) برجهیدن. || بیش درآمدن. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || زیاده کردن در سخن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زیاده کردن در سخن و دروغ گفتن. ( از اقرب الموارد ). || بشتاب و تیز رفتن ناقه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || تازه شدن پس از به شدن. ( از اقرب الموارد ). ( ناظم الاطباء ). رجوع به ماده بعد شود.
زرف. [ زَ رَ ]( ع مص ) با سر شدن جراحت. ( تاج المصادر بیهقی ). تازه شدن زخم بعد به شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به ماده قبل شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم