ریشو

لغت نامه دهخدا

ریشو. ( ص نسبی ) مرد بزرگ ریش. ضد کوسه. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ). بلمه. پرریش. ریش تپه. بزرگ ریش. لحیانی. آنکه ریش بزرگ و انبوه دارد. مقابل کوسه. ( یادداشت مؤلف ) :
چه مدبر و چه مقبل چه صادق و چه منکر
چه صامت و چه ناطق چه کوسه و چه ریشو.مولوی.- امثال :
من کوسه و تو ریشو.
|| آنکه ریش دارد. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(ص مر. ) مردی که ریش دارد.

فرهنگ عمید

کسی که ریش دراز دارد، ریش دار، ریشور.

فرهنگ فارسی

ریشدار، مردی که ریش درازدارد، ریشور
۱ - ( صفت ) آنکه دارای ریش است . ۲ - کسی که دارای ریش بلندی است .
مرد بزرگ ریش . ضد کوسه . پر ریش

ویکی واژه

مردی که ریش دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال اوراکل فال اوراکل فال امروز فال امروز