ریختگی

لغت نامه دهخدا

ریختگی. [ ت َ/ ت ِ ] ( حامص ) ریزش و سفک. ( ناظم الاطباء ). ریزش. ( فرهنگ فارسی معین )... برد و حال نیک نشان دهد [ برآمدن نفث به یکبار ] یکی ریختگی ماده دوم برآنکه قوه قوی است. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || هر چیز روان شده در قالب ریخته. ( از ناظم الاطباء ). || در قالب قرار گرفتن فلز. ( از فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ معین

(رِ تِ ) ۱ - (حامص . ) ریزش . ۲ - در قالب قرار گرفتن فلز.

فرهنگ عمید

۱. ریزش.
۲. ریخته بودن، حالت و چگونگی هرچیز ریخته شده.

فرهنگ فارسی

۱ - ریزش . ۲ - در قالب قرار گرفتن فلز.
ریزش و سفک . بر دو حالت نشان دهد یکی ریختگی ماده و دوم بر آنکه قوه قوی است .

ویکی واژه

ریزش.
در قالب قرار گرفتن فلز.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال مکعب فال مکعب فال تک نیت فال تک نیت استخاره کن استخاره کن