دلچسب

لغت نامه دهخدا

دلچسب. [ دِ چ َ ] ( نف مرکب ) چیزی که دل آنرا بخواهد. مرغوب و مطلوب. ( از آنندراج ). محبوب و مقبول و دلپذیر. ( ناظم الاطباء ) :
خواب را بر کوهکن تصویر شیرین تلخ کرد
کار چون دلچسب شد خود کارفرما می شود.تأثیر ( از آنندراج ).داغ از دانه خالت چه بلا دلچسب است
آه از جلوه قدت چه قدر موزون است.ظهوری ( از آنندراج ).شَقر؛ کار دلچسب و مقصود. ( منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

دلپذیر، دل پسند، دل نشین، چیزی که انسان آن را بخواهد و بپسندد.

فرهنگ فارسی

( صفت ) چیزی که دل آنرا بخواهد دلپذیر دلپسند .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم