دلبسته

لغت نامه دهخدا

دلبسته. [ دِ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) دل داده. دل به چیزی سپرده. دارای تعلّق. با تعلّق خاطر :
هر آنکس که پیوسته او بود
بزرگی که دلبسته او بود.فردوسی.همراه اگر شتاب کند در سفر تو بیست
دل در کسی مبند که دلبسته تو نیست.سعدی ( گلستان ).|| عاشق و معشوق. گرفتار و رنجور. || ستمکش. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

( ~. بَ تِ ) (ص مف . ) ۱ - عاشق ، شیدا. ۲ - گرفتار، ستمکش .

فرهنگ عمید

دل باخته به کسی یا چیزی، عاشق، علاقه مند.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - عاشق دلباخته . ۲ - دارای تعلق . ۳ - گرفتار ستمکش . ۴ - رنجور .

ویکی واژه

عاشق، شیدا.
گرفتار، ستمکش.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال چوب فال چوب فال تک نیت فال تک نیت فال انبیا فال انبیا