خوش خواب

لغت نامه دهخدا

خوشخواب. [ خوَش ْ / خُش ْ خوا / خا ] ( ص مرکب ) آنکه خوب خوابد. که به آسانی بخواب رود. که در هر موقع و محل خوش تواند خسبید. || ( اِ مرکب ) خواب با آسایش. خواب راحت. خواب شیرین. خواب نوشین :
ز بس خون کز تن شه رفت چون آب
درآمد نرگس شیرین ز خوشخواب.نظامی.جنبش این مهد که محراب تست
طفل صفت از پی خوشخواب تست.نظامی.به دل گفتا که شیرین را ز خوشخواب
کنم بیدار و خواهم شربتی آب.نظامی. || غفلت. بیخبری :
مست شده عقل به خوشخواب در
کشتی تدبیر به غرقاب در.نظامی.

فرهنگ فارسی

آنکه خوب خوابد که به آسانی بخواب رود . که در هر موقع و محل خوش تواند خسبید .

ویکی واژه

dormiglione
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال پی ام سی فال پی ام سی فال لنورماند فال لنورماند فال فنجان فال فنجان