اِستَه

لغت نامه دهخدا

( آسته ) آسته. [ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) هسته. اَسته. هستو. خسته.
استه. [ اَ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) ( از پهلوی است ، جسم. بدن.تن. استخوان ) دانه خرما و شفتالو و زردآلو و امثال آن. ( برهان ). تخم بعض میوه ها مانند تخم شفتالو و زردالو و خرما و امثال آن. ( جهانگیری ). تخم خرما و مانند آن مثل کنار و شفتالو. ( غیاث ). هسته. خسته. ( سروری ). استه در میوه ها و استخوان در حیوانات بیشتر استعمال کنند. ( رشیدی ): شیرین استه. تلخ استه :
کسی بی عیب نبود در زمانه
رطب را استه باشد در میانه.ابوالمثل.مریخ دلالت دارد بر... هر درختی... میوه اش با استه. ( التفهیم ). هر درختی تلخ و گره و خارناک و میوه اش با استه یا پوست. ( التفهیم ص 373 ).
آنکه اندر لحاف و چادرشب
نبود شب چو استه خرما
روز بینی بسان جوز بر او
گشته کیمخت خشک از سرما.کمال اسماعیل.استه خرمای سوخته و به سرکه آغشته اکتحال کنند. ( نزهة القلوب ). || استخوان آدمی و حیوانات دیگر. ( برهان ). استو. و در دو کلمه پیلسته و کونسته همچون مزید مؤخری به کار رفته است. رجوع به پیلسته و کونسته شود. || و ینقسم النرم آهن الی ضربین احدهما هو و الاَّخر ماؤه السائل منه وقت الاذابة و التخلیص من الحجارة و یسمی دوصا و بالفارسیة استه. و بنواحی زابلستان رَو، لسرعة خروجه و سبقه الحدید فی الجریان و هو صلب ابیض یضرب الی الفضیة. ( الجماهر بیرونی ص 248 ).
استه. [ اُ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) کفل. سرین. ( برهان ).
استه. [ اِ / اُ ت ُه ْ ] ( ص ) مخفف استوه. ملول. بتنگ آمده. ( برهان ) :
استه و غامی شدم ز درد جدائی
هامی و وامی شدم ز جستن مترب.منجیک ترمدی.|| مانده شده. ( برهان ).
استه. [ اِ ت ِه ْ ] ( اِمص ) سِتِه ْ. ستیزه. لجاج. ( برهان ) ( مؤید الفضلاء ).
استه. [ اَ ت َه ْ ] ( ع ص ) بزرگ دبر. کلان سرین. عظیم الاست. مؤنث : سَتْهاء. ( منتهی الارب ). ج سُتْه ، سُتهان.
استه. [ اِ ت ِ ] ( اِخ ) شهری در خطه وندیک شمال ایتالیا، در ایالت پادو، در 23 هزارگزی جنوب غربی شهر پادوی ، و کارخانه های چینی سازی و ظروف سازی ، و کلیسای زیبا و یک کاخ باستانی دارد.
استه. [ اِت ِ ] ( اِخ ) ( خاندان... ) یکی از خاندانهای باستانی از نژاد آلبرت دوم که از جانب سلاطین کارلوونژی به پرنسی تسکان منصوب شده بود. مرکز افراد این خاندان شهر استه بود. و شعب بسیاری از آن منشعب شده است. خاندان «برونسویک » انگلستان یکی از شعب خاندان مزبور است و هنگامی در هانور فرمانفرمائی داشته اند. افراد این خانواده دانش دوست بوده اند و بر اثر خدمات خود در این طریق کسب شهرت کرده اند.

فرهنگ معین

(اُ تِ ) ( اِ. ) کفل ، سرین .
(اِ تُ ) (ص . ) نک استوه .
(اَ تِ ) ( اِ. ) ۱ - دانه و هستة میوه ها. ۲ - استخوان .

فرهنگ عمید

هسته: کسی بی عیب نَبوَد در زمانه / رطب را استه باشد در میانه (ابوالمثل: مجمع الفرس: استه ).
ستیزه، لجاج.
 استوه

فرهنگ فارسی

( آسته ) هسته
( اسم ) کفل سرین .
یکی از خاندانهای باستانی آلبرت دوم

دانشنامه عمومی

آسته. شهر آسته ( به ایتالیایی: Asti ) با جمعیت ۷۴٬۵۴۹ نفر در ناحیه پیمونت در کشور ایتالیا واقع شده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال نخود فال نخود فال تخمین زمان فال تخمین زمان استخاره کن استخاره کن