آزمند
( آزمند ) آزمند. [ م َ ] ( ص مرکب ) حریص. مولع. شَرِه ْ. طامع. آزور.صاحب آز. آزناک. طمعکار. پرخواه. ولوع :
حاسد و بدخواه او دائم به مرگ است آزمند
گر در این حسرت بمیرد باک نبود، گو بمیر.سوزنی.- امثال :
آزمند هماره نیازمند است .
( آزمند ) (مَ ) (ص مر. ) حریص ، طمع کار.
( آزمند ) صاحب آز، حریص، آزور، آزناک.
( آزمند ) ( صفت ) حریص طمع کار آزور.
حریص طمعکار
صاحب آز، حریص، آزور، آزناک، آزمندی: حرص، ولع، بسیارخواهی
گرفتار آز، حریص، طمعکار. جمعی را از مردم ... آزمند و حریص به دنبال خود میاندازند. «جمالزاده»