التحام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) کفشیر گرفتن جراحت و سر استوار کردن آن. ( منتهی الارب ). پیوسته شدن جراحت. ( تاج المصادر بیهقی ). با یکدیگر پیوستن جراحت. ( مصادر زوزنی ). || سخت گردیدن جنگ. ( مصادر زوزنی ).
فرهنگ معین
(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) به هم پیوستن ، به هم چسبیدن ، جوش خوردن (زخم یا چیز دیگر ).
فرهنگ عمید
۱. جوش خوردن و پیوستن دو چیز به هم. ۲. جوش خوردن و به هم آمدن زخم.
فرهنگ فارسی
بهم پیوستن، پیوسته شدن، جوش خوردن وپیوستن دوچیزبهم، جوش خوردن وبهم آمدن زخم ( مصدر ) پیوسته شدن بهم پیوستن بهم چسبیدن بهم آمدن جوش خوردن ( زخم یا چیز دیگر ). کفشیر گرفتن جراحت و سر استوار کردن آن .
ویکی واژه
به هم پیوستن، به هم چسبیدن، جوش خوردن (زخم یا چیز دیگر)