انفاد. [ اِ ] ( ع مص ) نابود گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). نیست کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( آنندراج ). || بی توشه و بی ستور شدن قوم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بی مال و بی زاد گشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). بی مال گشتن. ( آنندراج ). بی ستور شدن قوم. ( یادداشت مؤلف ). || سپری گشتن آب چاه. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رفتن آب چاه. ( از اقرب الموارد ). || به پایان رسیدن. سپری گشتن. || تمام کردن. به پایان رسانیدن. بسر آوردن. سپری کردن ( تصرف فارسی زبانان ). ( فرهنگ فارسی معین ). انجامانیدن. بپرداختن. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِمص ) فرستادگی و روانه کردگی. - انفاد شدن ؛ فرستاده شدن. - انفاد کردن ؛ فرستادن و روانه کردن. ( ناظم الاطباء ). || نیستی. نابودی. ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) نابود کردن ، به پایان رسانیدن .
فرهنگ عمید
۱. نابود کردن، نیست کردن. ۲. تمام کردن، به آخر رساندن. ۳. به پایان رسیدن. ۴. سپری گشتن. ۵. بی توشه شدن. ۶. فرستادن، روانه کردن.