سیم کشی

لغت نامه دهخدا

سیم کشی. [ ک ُ ] ( حامص مرکب ) عمل اتلاف کننده و مبذر :
سیم خدا چون بخدا بازگشت
سیم کشی کرد و از آن درگذشت.نظامی.آنکه خود را ز رنج و بیم کشی
زرپرستی بود نه سیم کشی.نظامی.

فرهنگ معین

(کِ ) (حامص . ) ۱ - عمل و شغل سیم کش . ۲ - مجموعة سیم ها و کلید و پریزهایی که به کمک آن ها برق یا تلفن را به نقاط مختلف ساختمان یا دستگاه می رسانند.

فرهنگ عمید

شغل و عمل سیم کش.

فرهنگ فارسی

عمل و شعل سیمکش .

فرهنگستان زبان و ادب

{wire drawing} [مهندسی مواد و متالورژی] فرایندی که در آن، مفتول یا میل گرد از درون قالب یا حدیده کشیده و به سیم تبدیل شود

ویکی واژه

عمل و شغل سیم کش.
مجموعة سیم‌ها و کلید و پریزهایی که به کمک آن‌ها برق یا تلفن را به نقاط مختلف ساختمان یا دستگاه می‌رسانند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال چای فال چای استخاره کن استخاره کن فال رابطه فال رابطه