لغت نامه دهخدا
الغرانیق ، و منه قول امروءالقیس :
و بسم اﷲ والبلد الحرام
بعزی و الغرانیق الکرام.
سعدیا چون بت شکستی خود مباش
خودپرستی کمتر از اصنام نیست.سعدی ( طیبات ). || بمجاز، دلبران. معشوقگان :
سعدی علم شد در جهان صوفی و عامی گو بدان
ما بت پرستی میکنیم آنگه چنین اصنام را.سعدی.رجوع به صنم و بت شود. || و در تداول حکمت اشراق ، اصنام یا ارباب اصنام را مرادف مُثُل آرند. سهروردی در ذیل عنوان مُثُل افلاطونی گوید: آیا شما اعتراف نکرده اید که صورت جوهر با اینکه عرض است در ذهن حاصل می آید، چنانکه گفته اید هر شی را وجودی در اعیان و وجودی در اذهان است ؟ پس هرگاه روا باشد که حقیقت جوهری در ذهن حاصل آید با اینکه عرض باشد، روا خواهد بود که در عالم عقلی ماهیت ها بذات خود قائم باشند و آنها را در این عالم اصنامی باشد که بذات خود قائم نباشند، چه آنها برای کمال غیر خود باشند و کمال ماهیت های عقلی را ندارند چنانکه مثل ماهیت های خارج از ذهن از جوهرها در ذهن حاصل آیند ولی به ذات خود قائم نباشند، چه آنها کمال یا صفتی برای ذهن اند و دارای آنچنان استقلالی همانند ماهیت های خارج نیستند تا به ذات خود قائم باشند. ( از حکمت اشراق ص 92 ). و در ص 159 آرد: و هرچند استعمال مثال در نوع مادی یا صنم فزونی یابد، چنانکه گویی بدان اختصاص یافته است ، همانا در رب النوع بکار رفته است ، زیرا هر یک از آن دو در حقیقت از وجهی مثالی برای دیگریست ، چه همچنانکه صنم مثالی برای رب صنم در عالم حس است همچنین رب صنم مثالی برای صنم در عالم عقل است ، و بهمین سبب ارباب اصنام را مُثُل خوانند. رجوع به ص 143 و 156 و 166 و 177 و 224 و 205 همان کتاب و مُثُل شود.