اجلی

لغت نامه دهخدا

اجلی. [ اَ لا ]( ع ن تف ) جلی تر. روشن تر. ( مؤید ). هویداتر. ( مقابل اخفی ) : تعریف بأجلی. مُعرِّف از مُعرَّف اجلی باید.
اجلی. [ اَ لا ] ( ع ص )آنکه مویش از پیش سر رفته بود. || که موی هر دو جانب پیشانی وی رفته باشد. مؤنث : جَلْواء.
اجلی. [ اَ ج َ لا ] ( اِخ ) کوهی است در مشرق ذات الأصاد، از سرزمین شربّة. || ابن سکیت گفته : سه پشته است واقع در مبداءةالنعم ثعل ، در کنار جریب که به ثُعل می پیوندد و آن چراگاهی است معروف. || اصمعی گوید: بلادی است خوش و نیکو که در آنها حلی و صِلیان میروید. || پشته ای است در اعلای نجد. || و گفته اندموضعی است در طریق بصره به مکّه. ( معجم البلدان ).

فرهنگ معین

(اَ لا ) [ ع . ] (ص تف . ) جلی تر، روشن تر، هویداتر.

فرهنگ فارسی

جلی تر، روشنتر، هویداتر
( صفت ) جلی تر . روشن تر هویداتر مقابل اخفی : ( معرف باید از معرف اجلی باشد . )
کوهی است در مشرق ذات الاصاد

ویکی واژه

جلی تر، روشن تر، هویدا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم