آب حسرت

لغت نامه دهخدا

( آب حسرت ) آب حسرت. [ ب ِ ح َ رَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشک :
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران.سعدی.هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیم
آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند.حافظ.

فرهنگ معین

( آب حسرت ) (بِ حَ رَ ) [ فا - ع . ] (اِمر. ) اشک ، سرشک .

فرهنگ فارسی

( آب حسرت ) ( اسم ) اشک سرشک .
اشک

ویکی واژه

اشک، سرشک.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال ارمنی فال ارمنی فال اعداد فال اعداد فال انبیا فال انبیا