بادل

لغت نامه دهخدا

بادل. [ دِ ] ( ص مرکب ) شجاع و دلاورو صاحبدل. ( ناظم الاطباء ). پردل. دلیر :
همه بتیغ گرفته ست وز شهان ستده ست
شهان بادل جنگ آور و بهوش و بهنگ.فرخی.پادشاه بادل و جگردار، بدو دست بر سر و روی شیر زد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 120 ).
و رجوع به «با»در همین لغت نامه شود.
بادل. [ ] ( اِ ) بهندی ابر را گویند. ( فهرست مخزن الادویه ).
بادل. [ دِ ] ( اِخ ) نام مبارزی هندی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

پردل، دلیر، دلاور.

فرهنگ فارسی

بهندی ابر را گویند

دانشنامه عمومی

بادل (آلمان). بادل ( به آلمانی: Badel ) یک منطقهٔ مسکونی در آلمان است که در کالبه ( میلده ) واقع شده است. بادل ۴۲۷ نفر جمعیت دارد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انگلیسی فال انگلیسی فال اوراکل فال اوراکل فال چای فال چای فال چوب فال چوب