لغت نامه دهخدا
از آواز کوسش همی روز جنگ
بدرّد دل شیر و چرم پلنگ.فردوسی.چو بشنید آواز او را تبرگ
بر آن اسب جنگی چو شیر سترگ.فردوسی.خور جادوان بد چو رستم رسید
از آواز او دیو شد ناپدید.فردوسی.پرستنده بشنید آواز اوی
ندانست کودک همی راز اوی.فردوسی.چو بشنید کرکوی آواز من
همان زخم کوپال سریاز من.فردوسی.اگر یار باشید با من بجنگ
ز آواز روبه نترسد پلنگ.فردوسی.چو برخیزد آواز طبل رحیل
به خاک اندر آید سر شیر و پیل.فردوسی.زنالیدن بوق و بانگ سرود
هوا گشت از آواز بی تار و پود.فردوسی.بخفت آن شب و بامداد پگاه
از آواز او چشم بگشاد شاه.فردوسی.برادر چو آواز خواهر شنید
ز گفتار و پاسخ فروآرمید.فردوسی.چو برداری میان شورم آواز
مر آواز تو را پاسخ دهد باز.( ویس و رامین ).من قوم خویش را گفتم تا بدهلیز بنشینند و گوش به آوازمن دارند. ( تاریخ بیهقی ). امیر آواز ابواحمد بشنویدبیگانه پوشیده نگاه کرد مردی را دید هیچ نگفت تا حدیث تمام کرد. ( تاریخ بیهقی ).
کرّ شود باطل از آواز حق
کور کند چشم خطا را صواب.ناصرخسرو.آواز گلوی بخت شوم آز است
تو فتنه شده بر این بد آوازی.ناصرخسرو.با قوی گوی اگر بگوئی راز
زآنکه باشد قوی ضعیف آواز.سنائی.گمان می برم که قوت و ترکیب صاحب آن فراخور آواز باشد. ( کلیله و دمنه ). دمنه گفت جز این آواز ملک را ریبتی بوده است. ( کلیله و دمنه ). تو چنانکه آواز ترا بشنوند با من در سخن آی. ( کلیله و دمنه ). گاوی دیدم که آواز او بگوش ملک میرسید. ( کلیله و دمنه ). هرگز [ شیر ] گاو ندیده بود و آواز او نشنوده. ( کلیله و دمنه ). آواز سهمناک بگوش روباه آمدی. ( کلیله و دمنه ). گفت سبب آن آواز است که میشنوی. ( کلیله و دمنه ). آفت عقل تصلف است و آفت دل ضعیف آواز قوی. ( کلیله و دمنه ). آواز برخاست که بطان سنگ پشت را می برند. ( کلیله و دمنه ).
تو چنگال شیران کجا دیده ای
که آواز روباه نشنیده ای.؟( از مرزبان نامه ).