آمری

لغت نامه دهخدا

امری. [ اَ م ِ ] ( اِخ ) این لفظ شبیه به نسبت است و نام امری بن مهرةبن حدادبن عمرو بود. ( از انساب سمعانی ص 15 ).
امری. [ اَ ] ( اِخ ) ( امراﷲ ) از شاعران قرن دهم عثمانی واز مردم ادرنه بود و مناصب قضایی داشت. ( از یادداشت مؤلف ) و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1036 شود.
امری.[ اِ م ِ ] ( اِخ ) میشل پارتیچلی از مردم ایتالیا در سال 1596 م. در لیون متولد شد و در سال 1650 م. درگذشت. مازارن وی را بسمت نظارت و پیشکاری مالی برگزیده بود. وی با وضع بعضی از قوانین مالیاتی طرف بغض عامه قرار گرفت و باعث شورشی شد. رجوع به لاروس شود.
امری. [ اِ م ِ ] ( اِخ ) ژاک آندره فیلسوف الهی فرانسوی. وی در سال 1723 م. در ژکس متولد شد و در سال 1811 م. درگذشت. وی سرپرست انجمن مذهبی سن سولپیس بود. ( از لاروس ).
امری. [ اَ ] ( اِخ ) یکی از دهکده های ساری است که در سفرنامه مازندران و استرباد رابینو ( ص 121 متن انگلیسی و ص 162 ترجمه فارسی ) نام آن آمده است.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به امر یا وجه امری . آنست که کار را بطور حکم و فرمان و خواهش بیان کند : برو بروید بگو بگویید. امر منفی را (نهی ) گویند و جزو وجه امری بشمار میرود : مرو مروید .
یکی از دهکده های ساری است که در سفرنامه مازندران و استرباد رابینو نام آن آمده است .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَمْرِی: امر من-تصمیم من
معنی حَتْماً: امری قطعی و حتمی
معنی شُورَیٰ: پیشنهاد و امری که در بارهاش مشاوره شود - مشورت
معنی طَّامَّةُ: امری است شدید که با شدتش بر هر امر دیگری غلبه کند
معنی زَعِیمٌ: ضامن - عهده دار (زعیم کسی است که قائم به امری و متصدی انجام آن باشد)
معنی حُزْنِ: اندوهی که بر دل سنگینی کند ، چه اندوه از امری که واقع شده ، و چه از آنکه بخواهد واقع شود
معنی حَزَنَ: اندوهی که بر دل سنگینی کند ، چه اندوه از امری که واقع شده ، و چه از آنکه بخواهد واقع شود
معنی حُزْنِی: اندوهم (حزن:اندوهی که بر دل سنگینی کند ، از امری واقع شده ، و چه از آنکه بخواهد واقع شود)
معنی شِیعَةٍ: فرقه - مردمی که پیرو غیر خود باشند ، و دنبال او به راه بیفتند یا جماعتی که یکدیگر را بر امری یاری دهند ، و یا همه پیرو یک عقیده باشند
معنی لَا هُمْ یَحْزَنُونَ: نه آنها اندوهگین می شوند - آنها اندوهگین نمی شوند(حزن:اندوهی که بر دل سنگینی کند ، از امری واقع شده ، و چه از آنکه بخواهد واقع شود)
معنی لَا یَحْزَنَّ: باید که آن زنان اندوهناک نشوند (حزن:اندوهی که بر دل سنگینی کند ، از امری واقع شده ، و چه از آنکه بخواهد واقع شود)
معنی لَا یَحْزُنکَ: تو را انوهگین نسازد(حزن:اندوهی که بر دل سنگینی کند ، از امری واقع شده ، و چه از آنکه بخواهد واقع شود)
معنی لَا یَحْزُنُهُمُ: آنان را غمگین نمی کند(حزن:اندوهی که بر دل سنگینی کند ، از امری واقع شده ، و چه از آنکه بخواهد واقع شود)
معنی لَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ: نه شما اندوهگین می شوید(حزن:اندوهی که بر دل سنگینی کند ، از امری واقع شده ، و چه از آنکه بخواهد واقع شود)
ریشه کلمه:
امر (۲۴۹ بار)ی (۱۰۴۴ بار)

ویکی واژه

وضع و حالت آمر، آمر بودن، آمریت. اینها را به یک طور آمری گفت و معلوم شد قبل از گدایی پیش حاکم فراشی می‌کرده. «طالبوف»
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال احساس فال احساس استخاره کن استخاره کن فال انبیا فال انبیا