لغت نامه دهخدا
چرا چون آسیاب گردگردی
بیاکنده به آب وباد و گردی ؟( ویس و رامین ).بخواهد همی خوردمان آسیاب
بدندان ما، در، گیا را فناست.ناصرخسرو.گر نان طلب کنند در من زنند ازآنک
بی دانه من آب زده ست آسیابشان.خاقانی.هست بپیرامنش طوف کنان آسمان
آری بر گرد قطب چرخ زند آسیاب.خاقانی.بر سرم گردید سنگ آسیاب
تا برآمد گردم از جان خراب.بسحاق اطعمه.