آسیاب

لغت نامه دهخدا

( آسیاب ) آسیاب. ( اِ مرکب ) ( از: آس + آب ) آس که بقوت آب گردد، و توسعاً، هر نوع دیگر از آن. آب آسیا. آب آس :
چرا چون آسیاب گردگردی
بیاکنده به آب وباد و گردی ؟( ویس و رامین ).بخواهد همی خوردمان آسیاب
بدندان ما، در، گیا را فناست.ناصرخسرو.گر نان طلب کنند در من زنند ازآنک
بی دانه من آب زده ست آسیابشان.خاقانی.هست بپیرامنش طوف کنان آسمان
آری بر گرد قطب چرخ زند آسیاب.خاقانی.بر سرم گردید سنگ آسیاب
تا برآمد گردم از جان خراب.بسحاق اطعمه.

فرهنگ معین

( آسیاب ) [ په . ] (اِمر. ) آسی که با نیروی آب کار می کند. ، ~به نوبت کنایه از لزوم رعایت کردن نوبت .

فرهنگ عمید

( آسیاب ) ۱. = آسیا * آسیای آبی
۲. = آس۱
۳. (زیست شناسی ) = دندان * دندان آسیا

فرهنگ فارسی

( آسیاب ) ( اسم ) ۱ - آسی که بقوت آب گردد. ۲ - ( توسعا ) هر نوع آس
آب آسیا

دانشنامه عمومی

آسیاب (رودان). آسیاب، روستایی در دهستان آبنما بخش مرکزی شهرستان رودان در استان هرمزگان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۵۵۷ نفر ( ۱۵۷ خانوار ) بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

آسیاب. رجوع شود به:آسیای آبی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آسیاب. دستگاه آرد کننده غلّات و حبوبات را آسیاب می گویند و از آن در بابهاى خمس، طهارت، تجارت، اجاره و شفعه به مناسبت سخن گفته شده است.
منظور از آسیاب، اعم از آسیاب دستى و آبى مى باشد
خمس سنگ آسیاب
در این که سنگ آسیاب در تعلق خمس به آن، ملحق به معدن است یا خیر، اختلاف مى باشد.
تیمم و سجده بر سنگ آسیاب
تیمم به سنگ آسیاب
نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۶، ص۱۶.
...

ویکی واژه

آسیایی که با نیروی آب کار کند؛ جای آرد کردن گندم و مانند آن. آسیا، آسیای آبی.
آسیاب به نوبت، کنایه از: لزوم رعایت کردن نوبت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم