تحبیر

لغت نامه دهخدا

تحبیر. [ ت َ ] ( ع مص ) نیکو کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). نیکو کردن و آراستن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و منه حدیث ابی موسی : لو علمت انک تسمع لقرأتی لحبرتها لک تحبیراً. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || نیکو نوشتن خط و آراستن سخن و شعر و غیر آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). نیکو و مزین کردن کلام و خط و شعر. ( فرهنگ نظام ). || قرار دادن حِبْر در دوات. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - نیکو کردن ، بیاراستن . ۲ - نیکو نوشتن .

فرهنگ عمید

۱. نیکو کردن و آراستن چیزی.
۲. خط زیبا نوشتن.
۳. سخن نیکو گفتن، آراستن سخن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- نیکو کردن بیاراستن . ۲- نیکو نوشتن نیکو نگاشتن . جمع : تحبیرات .

ویکی واژه

نیکو کردن، بیاراستن.
نیکو نوشتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال شمع فال شمع فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال لنورماند فال لنورماند