بزرگ کردن

لغت نامه دهخدا

بزرگ کردن. [ ب ُ زُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تعزیز.تعظیم. تمجید. ( منتهی الارب ). تفضیل. تبجیل. ( یادداشت بخط دهخدا ). احترام کردن. عزیز داشتن :
ز بس که اهل هنر را بزرگ کرد و نواخت
بسی نماند که هر ناقصی کند کامل.سعدی.

فرهنگ فارسی

تعزیز تعظیم .

ویکی واژه

ingrandire
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم