براو

لغت نامه دهخدا

براو. [ ب َ ] ( اِ ) طایفه سرگین کش و کناس. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). طایفه ای را گویند از جنس کناس و سرگین کش. ( برهان ). ج ، براوان : ملک را بدست گرفت و حرام نمکی بسیار کرد و او را براوان شبانه کشتند.، بر او. [ ب َ ] ( حرف اضافه + ضمیر ) ( از: بر + او ) علیه کسی. به زیان کسی. ضد او.

فرهنگ فارسی

علیه کسی به زیان کسی .

فرهنگ اسم ها

اسم: براو (پسر) (کردی)
معنی: زمینی کة بوسیله ‏چشمة یا رودخانه ‏آبیاری شود ( نگارش کردی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال فنجان فال فنجان فال پی ام سی فال پی ام سی فال کارت فال کارت