بدون

لغت نامه دهخدا

بدون. [ ب ِ ن ِ ] ( حرف اضافه مرکب ) بغیر. بجز. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بی. بلا. ( یادداشت مؤلف ): بتلاء؛ عمره بدون حج. ( منتهی الارب ). اراضی بدون مالک ؛ یعنی بی مالک. بدون او این کار میسر نیست ؛ یعنی بی او. ( از یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(بِ نِ ) (ص . ق . ) ۱ - فاقد، بی بهره . ۲ - بی (نشانة فقدان یا نبودن ).

فرهنگ فارسی

بغیر بجز .

ویکی واژه

senza
فاقد، بی بهره.
بی (نشانة فقدان یا نبودن)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال شمع فال شمع فال اوراکل فال اوراکل فال ابجد فال ابجد