لغت نامه دهخدا
چنین داد پاسخ که این داستان
شنیدم بسی از لب راستان
که شاپور گرد است با زور پیل
ببخشندگی همچو دریای نیل.فردوسی.به بخشندگی شه چو او خود نبود
نیارست گردون سرش را بسود.فردوسی.سه دیگر که با گنج خویشی کند
بدینار کوشد که بیشی کند.فردوسی.ببخشندگی یاز و دین و خرد
دروغ ایچ تا بر تو برنگذرد.فردوسی.خواجه و سید سادات رئیس الرؤسا
همچو خورشید ببخشندگی و رخشانی.منوچهری.بزرگی بایدت بخشندگی کن
که دانه تا نیفشانی نروید.سعدی ( گلستان ).از در بخشندگی و بنده نوازی
مرغ هوا را نصیب ماهی دریا.سعدی.|| عفو. ( آنندراج ). عفو و مغفرت. ( از ناظم الاطباء ).