بایا

لغت نامه دهخدا

بایا. ( نف ) باینده. که باید. بایست. ( از فرهنگ شعوری ). دربایست. ( فرهنگ اسدی ) ( برهان قاطع ). بایسته. از ریشه بایستن است. ( فرهنگ رشیدی ). آنچه در کار بوده و محتاج ٌالیه باشد. ( ناظم الاطباء ). واجب. ضروری. وایا. ( از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 150 ). محتاج ٌالیه. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). لابدٌمنه. ضرور. ( فرهنگ جهانگیری ). محتوم. لازم. دروا. وایه. رشیدی و مؤلف فرهنگ نظام نویسند: مخفف بایان است اما براساسی نیست و بایان خود صفت فاعلی است :
بایاتری به مصلحت عالم
از بهتری به سینه بیماران.سوزنی.از بهر تازه بودن دلهای خاص و عام
بایاتری بسی ز نم ابر بر نبات.سوزنی.و رجوع به بایستن شود.

فرهنگ معین

(ص . ) بایسته ، لازم ، واجب .

فرهنگ عمید

چیزی که مورد احتیاج باشد، ضروری، واجب، لازم.

فرهنگ فارسی

ضروری، واجب و لازم، چیزی که طرف احتیاج است
( صفت اسم ) آنچه مورد احتیاج باشد ضرور واجب لازم .

فرهنگ اسم ها

اسم: بایا (پسر) (فارسی) (تلفظ: bāyā) (فارسی: بايا) (انگلیسی: baya)
معنی: بایسته، ضروری، مورد نیاز، واجب، لازم

دانشنامه عمومی

شهر بایا ( به مجاری: Baja ) در باچ - کیش کون در کشور مجارستان واقع شده است. جمعیت این شهر ۳۷٫۴۶۲ نفر است.
بایا (شهر). بایا ( به لاتین: Baia ) یک منطقهٔ مسکونی در رومانی است که در شهرستان سوچاوا واقع شده است. بایا ۶٬۷۹۳ نفر جمعیت دارد.

ویکی واژه

بایسته، لازم، واجب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم